نوزده سی و سه؛ شبح یک قلدر

وقتی رضاشاه در جلسه هیئت دولت دوسیه نفت دارسی رو توی آتش بخاری می انداخت شاید فکرش رو هم نمیکرد که مچ انداختن با انگلیسی ها انقدر سخت باشه.

از زمانی که دارسی موفق شد از عمق چاه شماره یک مسجدسلیمان نفت استخراج کنه ایران برای انگلستان به بهشتی پربار تبدیل شد. پای سیاست های سلطه جویانه انگلیسی ها به خاک ثروتمند ایران باز شده بود اما سهم مردم چیزی جز فقر و تنگدستی نبود. توی قرارداد دارسی که قجری ها پاش رو امضا کرده بودن، ایران تقریبا به هیچ راضی شده بود و حالا که درآمدهای نفتی بالا می رفت زمامداران حکومت از اینکه دست کشور خالی می موند حیران بودن. سهم ایران از فروش نفت فقط و فقط به شانزده درصد می رسید که این برای کشور فاجعه بود. بعضیا به درستی استدلال می کردن که ایران به اسناد و دفاتر رسمی شرکت نفت انگلیس و ایران دسترسی نداره و از نحوه محاسبه سود بی اطلاعه.

کم کم زمزمه های لغو قرارداد دارسی از گوشه و کنار شنیده می شد. چندین دور مذاکره برای احیای حق ایرانی ها هم بی ثمر مونده بود و شرایط به نفع دولت انگلستان پیش می رفت.


در ششمین شب از آذرماه ۱۳۱۱ وقتی جلسه هئیت وزیران در حضور رضاشاه برگزار می شد، شاه دوسیه نفت رو توی آتش بخاری انداخته و گفته بود امتیاز نفت باید لغو بشه. فردای اون شب، خبر پیچید و ایرانی ها که فکر می کردن دارن به حق و حقوقشون می رسن، جشن لغو قرارداد دارسی رو برپا کردن. حالا شاه نماد فردی شده بود که بالاخره حق مردم رو از استعمار انگلیس می گرفت. اما انگار قرار نبود همه چیز اونجوری که مردم فکر می کردن پیش بره. همه منتظر بودن که ببینن، زور شاه به انگلیسی ها می رسه یا نه؟!

دولت ایران خواسته های جدیدی مطرح کرده بود. از محدود کردن ناحیه سرزمینی قرارداد تا افزایش سهم ایران از فروش نفت و فرآوری حداقل نود درصد نفت در کشور. همه این ها از سمت دولت انگلستان رد شد و دو دولت در برابر هم قرار گرفتن. انگلیسی ها به این نتیجه رسیدن که برای ختم غائله و حفظ منافعشون باید با شخص شاه وارد مذاکره بشن.

رضاخان که حالا به لطف سیاست های انگلیس حدود هشت سال از تاجگذاریش می گذشت و رضاشاه شده بود، برای پیاده سازی رویاهاش، بیشتر از قبل به پول نفت احتیاج داشت. هیچ کس نمیدونه که سر جان کدمن رئیس شرکت نفت انگلیس – ایران و ریجینالد هوار سفیر انگلیس، توی اون جلسه خصوصی به رضاشاه چی گفتن که همه چیز به یکباره تغییر کرد. دیگه از اون سرسختی شاه ایران خبری نبود. رضاشاه وا داده بود و انگار از اون شاه قلدری که دوسیه نفت رو توی بخاری انداخته بود حالا فقط یه شبح باقی می موند. میگن انگلیس که اون موقع ابرقدرتی جهانی بود رضاشاه رو به حمله نظامی تهدید کرده و گفته بود دارایی های ایران در خارج از کشور رو هم ضبط می کنه. همه این ها باعث شد که شاه از حقوق ایران عقب نشینی کنه. قرارداد ۱۹۳۳ با دسیسه های شرکت نفت انگلیس – ایران و دولت این کشور به نحوی منعقد شد که خیلی ها می گن بدتر از قرارداد دارسی بود که مردم برای لغوش جشن گرفته بودن.

با اینکه سهم ایران از ۱۶ به ۲۰ درصد افزایش پیدا کرد اما هنوز هم این منافع مردم بود که زیر چکمه های مهندسان نفتی انگلیسی تباه می شد. بدتر از همه مدت زمان ۶۰ ساله ای بود که توی قرارداد قید شد تا آینده برای ایرانیان ناامید کننده تر از همیشه باشه.

اون موقع خیلی ها از چنین قرادادی به شدت نارضی بودن و اونو ظالمانه و استعماری می دونستن. نارضایتی که سال ها بعد انگیزه طوفانی شد تا برای همیشه دست انگلیسی ها رو از نفت ایران کوتاه کنه. طوفانی که در برابر اون نه از امپراطوری انگلستان کاری بر می اومد و نه دیکتاتوری های پهلوی جلودارش بود. جایی که هجده سال بعد کشتی صنعت نفت ایران به ساحل ملی شدن هدایت می شد.

به اشتراک بگذارید
اشتراک گذاری در facebook
اشتراک گذاری در whatsapp
اشتراک گذاری در twitter
اشتراک گذاری در telegram
اشتراک گذاری در linkedin
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *